بررسی علت تغییرات سود عملیاتی "رافزا"
به گزارش کدال نگر بورس 24، شرکت رایان هم افزا در خصوص تغییرات بیش از 30 درصدی سود عملیاتی دوره 6 ماهه منتهی به 31 شهریور 1403 نسبت به دوره مشابه سال قبل توضیحاتی ارائه نمود.
محمد مرادی شاعر و استاد دانشگاه، در واکنش به حادثه بندر شهید رجایی شعر تازه ای با نام «جرون نامه» سروده است.
به گزارش خبرنگار مهر، محمد مرادی شاعر و استاد دانشگاه، در واکنش به حادثه بندر شهید رجایی شعر تازه ای با نام « جرون نامه » سروده است.
در ادامه این ترکیب بند را با هم می خوانیم؛
*
چه آمده است مگر ای رفیق! بر سر دریا؟
که غرق داغ مذاب است، باغ پرپر دریا؟
غبار درد مهیبی نشسته بر دل ساحل
که لاله لاله پر از خون شده است، پیکر دریا؟
چه شد، خلیج دو روزی است شاهد دو غروب است؟
یکی در این بَرِ دریا، یکی در آن بَر دریا؟
گمان کنم تب آتشفشان تنیده به بندر
که جویبارِ گدازه است، جاری از سر دریا
نسیم گیسوی که وا شده است آن سوی امواج؟
که شروه خوان جدایی است، باز حنجر دریا
چه شد؟ چه شد؟ که قدت زیر بار غصه خمیده است؟
خلیج زخمی غمگینم! ای برادر دریا!
شکفته دشت شقایق، به لاله زار گلویت
پر از شکایت درد است داستان مگویت
نشسته ای وسط ماجرا امام قلی خان!
در انتظارم، «ماندی کجا»؟ امام قلی خان!
ببین که گستره ی گمبرون به سوگ نشسته است
بیار بیرق شام عزا امام قلی خان!
شتاب کن به خطر، از مسیر لار به هرمز
که سوخت خانه ی ما در بلا امام قلی خان!
زآن سوی «پلِ خان» بگذر و به شیهه ی اسبی
بتاز تا وسط شعله ها امام قلی خان!
به جز حماسه نمانده است چاره ای، به غریوی_
گذرکن از تب این ماجرا! امام قلی خان!
بگیر تیغ به کف باز، وقت رزم و تکاپوست
بیا امام قلی خان! بیا امام قلی خان!
ولی چه سود؟ که در ازدحام هوش پریشی_
تو هم رها شده در درد روزمره ی خویشی
بگو بهار بنالد… بگو بهار بگرید
بگو که هرکه شنیده است، زارزار بگرید
بگو که هفتم اردیبهشت، گوشه ی تقویم
به خود بپیچد و چون موجِ انفجار بگرید
قرار از دل من رفت، ای قصیده ی زخمی!
غزل غزل بگو این شعر بی قرار بگرید
غریب نیست اگر صخره صخره، کوه بلرزد
عجیب نیست اگر گل به گل بهار بگرید
بگو به موج که امشب هزاربار بنالد
بگو به ابر که فردا هزاربار بگرید
بگو به اشک که آتش نشانِ سوگ تو باشد
بگو به بغض که با آهِ داغدار بگرید
[خلیج: علقمه و غرق زخم: پیکر عباس]
بسوز خیمه ی آتش گرفته! بندرِ عباس!
چه داغ ها به شکفتن رسیده، شعله به شعله
چه لاله ها که به ساحل دمیده شعله به شعله
چه حرف های مگویی که تا گلو نرسیده
چه قصه ها که به پایان رسیده، شعله به شعله
به پیکری که شکسته است روی خاک، نظر کن!
سیاوشی است که در خون تپیده شعله به شعله
به تاول کف دستش نگاه کن که بفهمی
غمی مذاب به جانی چکیده، شعله به شعله
نفس بکش! ضربان های زخم و دود و صدا را
که « بادباد » غمِ دل وزیده، شعله به شعله
چه سروهای عزیزی شکسته شاخه به شاخه
چه نخل های بلندی، خمیده شعله به شعله
دلم شکسته در اندوه این سموم پر از آه
دوای آتش جانم، چرا نمی رسی از راه؟
چرا نمی رسی از راه ای طلوع سپیده؟
چرا نمی رسی ای صدبهار : باغِ دمیده؟
چرا نمی رسی ای ناگهان سبز حضورت_
دوای خستگی مردمان رنج کشیده؟
چرا نمی رسی ای خوب! ای زلال صمیمی!
که ندبه ها به بلندای استغاثه رسیده
پر از تلاطم داغیم ، ای عزیز نگاهی
به چهره های شکسته! به رنگ های پریده!
دلیل همهمه ی موج های راهی ساحل!
تمام دلخوشی صخره های گوشه گزیده!
بیا که داغ، تمنای عهدمان نگسسته
هنوز درد، امان از امانمان نبریده
اگرچه از عطش بی شمار حادثه گیجیم
چه باک؟ از غم طوفان که وارثان خلیجیم
{{name}}
{{content}}